قسمت اول
كنت دو مونت کریستور رمانی است نیمه تاریخی و نیمه داستانی از الکساندر دوما، نویسنده توانا، مشهور و پرکار فرانسوی که در قرن نوزدهم زیسته و در دوران نه چندان طولانی عمر خود (۱۸۷۰-۱۸۰۲) حدود سیصد ومان و نمایشنامه نوشته است؛ که اکثر آنها، بخصوص رمان های تاریخی اش، شهرت جهانی دارد و به تمام زبان های زنده دنیا ترجمه شده است. بسیاری از داستانهای او بارها به صورت فیلم های سینمایی و تلویزیونی تهیه شده و در معرض دید و تحسین میلیونها نفر پیر و جوان قرار گرفته است.
كنت دو مونت - کریستو، یکی از زیباترین، اخلاقی ترین و پرخواننده ترین کتاب های دوما و یکی از اولین کتاب هایی است که در زمان ناصرالدین شاه قاجار به وسيله مترجمی به نام طاهر میرزا که از شاهزادگان قاجار بود، با نبودن وسایل لازم و با نثر آن زمان به زبان فارسی ترجمه شد و با چاپ سنگی به چاپ رسید.
این ترجمه نيمه كامل، در طول صد و اندی سال، بارها در سال های مختلف تجديد چاپ شده است، و تا آنجا که می دانم اقتباس مانندی هم از آن به قلم ذبیح الله منصوری منتشر شده است، اما از آنجا که کتاب بسیار مفصل و ترجمه آن مشکل بود. هیچ یک از مترجمان خوب ما در صدد برنیامد ترجمه ای دقیق و کامل از این اثر بزرگ مشهورترین داستان نویس قرن نوزدهم به عمل آورد و به مردم کتابخوان ما تقدیم کند.
آنتونیو گرامسي، منتقد معروف ایتالیائی در سال ۱9۹۰ نوشت:
بسیاری از تئوریهای ادعائی ابر مرد نیچه، چنان که شهرت دارد، فقط آراء زردشت نیست، بلکه کنت دو مونت. کریستوى الكساندر دوماست.»
این عقیده را در سال ۱۹۷۶ اومبرتو اکوه، نویسنده کتاب «نام گل سرخ» هم تکرار می کند.
من به سهم خود یقین ندارم که مونت - کریستو یک ابر مرد باشد، به دلیل اینکه حتی یقین ندارم که او یک مرد باشد ، زيرا كنت دو مونت – کریستو وجود ندارد، او یک فرد ساختگی است، یک نقاب، یک شبح، یک غاصب است. او در واقع آخرین ضربه ایست که به رادموند دانتس فرود آمده است و دانتس پس از آنکه آزادی و عشق خود را از دست داده و از سعادت خویش محروم مانده است، می بیند که حتی نامش را هم مصادره کرده اند.
دانتس، کاپیتن آینده کشتی فاراثون، ملاح سابق مارسی که مرسدس زیبا تقریبا نامزد اوست، زندانی قدیمی قلعة ديف، حتی حق آن را ندارد که دل خود را به این حداقل تستی خاطر، خوش کند که نام واقعیش عنوان کتاب شگفت انگیزی باشد که از رنجهای طاقت فرسای او، از سقوط بی رحمانه اش به جهنم ساخته شده است.
بیچاره دانتس برای او چیزی از مرد سابق، از آن گدای ژنده پوش و آلوده باقی نمانده است. ما می بایست راه پیمائی شخصی مان را ادامه دهیم و به پایان برسانیم، تا به پاداش احتمالی خویش برسیم: نام تازه او را که هیچ کس آن را نمی داند، جز آن کس که آن را دریافت کرده است بدانیم.
غوطه خوردن دانتس به هنگام فرار از قلعه ديف، سر فرو بردن طولانی و نفس گیرش در آب شور دریا، پیش از سر بیرون آوردن در طلوع بامدادی، نماد یک غسل تعمید، با یک رستاخیز است. تبرک همه چیزهایی است که من سابق او را تشکیل می دهد.
هر بار که مونت - کریستو، با شکوه و جلال چشم گیرش در صفحات کتاب، با در پرده فيلم ظاهر می شود، نباید فراموش کرد که ادموند دانتس، آلفا و امگایِ این داستان است. همه ی قرائت کتاب و به طریق اولي همه كوششی که برای به صحنه آوردن شاهکار دوما می شود، می بایست آنچه را کنت مغرور دارد، به ملّاح حقير بازگرداند.
دانتس شبحی است که در لباس مجلل مونت - کریستو لانه کرده است. این لباس باید بوی همنشینی بدهد. می بایست در زیر فشار ماهیتی محاصره کننده و قوی تر از رنجهای متحمل شده، در زیر شعله های خشم ابدی مرد جوان تحقیر شده از هم بدرد .