وبلاگ مجله اینترنتی آگورا
» تغییر افکار برای کسب موفقیت | قسمت دوم
تغییر افکار برای کسب موفقیت
قسمت دوم دیدگاه های مهمی که باید مورد توجه قرار دهید
دیدگاهی که در مورد تغییرات فردی باید مورد توجه خود قرار دهید :
اولین قدم مهم و ضروری در رسیدن به خواسته ای این است که با تمام وجود بخواید به آن دست پیدا کنید. همه ی تغییرات از همین جا آغاز می شود، و تا هنگامی که تمایلی عمیق برای رسیدن به آن نداشته باشید، تغییری اتفاق نخواهد افتاد. این نکته دارای اهمیت بالایی است ، هنگامی که با ناامیدی می خواهید زندگی موفقی داشته باشید به همان اندازه اهمیت دارد که آیا واقعا اهمیتی به داشتن چنین زندگی می دهید یا نه !
اگر در ذهن شما این مطلب یک تناقض شکل داد کاملا حق دارید، همین طور است. به خاطر داشته باشید که با رسیدن به درج بالاتری از درک همه ی تناقضات، حتى تناقضی که ما زندگی مینامیم رفع می شوند.
به جوینده ی ناامیدی فکر کن که از استاد طلب آموزش می کرد به او گفته شد که اگر دو برابر دیگران سخت تر کار کند معنی اش این است که دو برابر دیگران به زمان نیاز دارد. این مثال حاوی راز مهارت شخصی است. شما باید در دنبال کردن هدف پایداری بورزید، اما نه اینکه به آن بچسبید یا به وسیله ی آن بلعیده شوید. زندگی ایده آل شما هنوز وجود ندارد. باید مرحله به مرحله و تکه تکه آن را بنا کنید، درست مانند یک پازل باید آن را بچینید.
مطلب مرتبط
آیا مدیتیشن می تواند افکار منفی را از بین ببرد؟
دیدگاهی که در مورد تغییرات سازمانی باید مورد توجه خود قرار دهید:
ارتباطات بسیار مهم هستند کسانی که این را به خوبی می دانند سیاست مداران می باشند ، دلالان با تجربه ی سهام حق الامتیاز ها را امضاء می کنند زیرا می توانند در مورد تجارت کتاب بنویسند.
حقوق دانان و لابیستها (مبلغین پارلمانی) به علت ضخامت پرونده های موفقشان استخدام می شوند. در مورد ایجاد شبکه های بهتر کتابها، دوره های آموزشی و سمینارهایی وجود دارند. اما اختلافی وسیع میان ارتباط «شبکه سازی» و یک ارتباط واقعی وجود دارد. هنگامی که این اختلاف را بشناسیم و در عمل بکار ببندیم، تحولات سازمانی می توانند آغاز شوند.
از شروط مهم دیگر برای یادگیری تغییرات سازمانی این است که باید نیازهای خودخواهانه را ترک کنید و آن را تحت کنترل قرار دهید، و این فکر را کنار بگذارید که رهبر ارکستر رویدادها شما هستید. اگر میزان درستی از شوق و تمایلتان را با آنچه می خواهید به دست بیاورید ترکیب کنید و اتفاقاتی را که در واقعیت اتفاق می افتد تفکیک کنید و بپذیرید نتیجه ای شگفت انگیز خواهد داشت و آن نتیجه این خواهد بود که درهای بسته به طرزی اسرارآمیز باز می شوند،هنگامی که در محاصره میافتید، ارتشی نجات بخش را خواهید دید که به نجات شما می شتابند.
همچنانکه پیشرفت می کنید، فرصت های طلایی سر راه شما سبز می شوند، و قدرت و قضاوت در مورد استفاده ی مناسب از آنها در شما نمایان میشود. دوستان خوش فکر ناخوانده به سوی شما می آیند؛ روح همدلی به سمت شما جلب می شود همچنان که سوزن جذب آهن ربا می شود، و کتب و همه نوع کمکی که نیاز داشته باشید بدون این که دنبال آنها بروید، به طرف شما خواهند آمد.
دیدگاهی که در مورد تغییر اجتماعی باید مورد توجه خود قرار دهید:
در اقتصاد جهانی رهبری بر مبنای پارامتری چون هوس زودگذر است. تعداد خبرنگارانی که بر شخصیت رهبر و اینکه چگونه یک رهبر بشوند دارای نظریات می باشند بسیار است .
پرفروش ترین شرکتها را به چشم قهرمانانی می بینند که بر مبنای اسرار و روش های آنها عمل کردن دارای اهمیت می باشد، شخصیت های نظامی از آتیلا تا هون، و از ناپلئون تا کالین پاول، به همین دلیل مورد بررسی قرار می گیرند. صنایع نوپایی که فعالیت خود را از درون منزل و پارکینگ ها شروع کردند اکنون از چهارچوب خانه ها بیرون خزیده اند.
واقعیت این است که ما در هریک از نهادهای بزرگ رهبران کمی داریم. ما تعداد بالایی از افراد را در یک سلسله مراتب قدرت داریم. اغلب آنها قدرت مالی و اجتماعی را به صورتی غیرخردمندانه بکار می برند. يقينا آنها می توانند اثری بد یا خوب بر زندگی شما داشته باشند. اما آنها رهبر نیستند. آنها به این که شما به شناخت توانایی های خود و عملکرد بالا برسید اهمیتی نمی دهند، ارزش شما برای آنها بسیار اندک است و ابزاری هستید تا برای رسیدن به اهدافشان به آنها کمک کنید. آن چه آنها دارند جمع کوچکی از کارمندان است که ستاره ی بخت خود را با روشی حسابگرانه به آنها بسته اند تا منشأ پیشرفت شخصیشان شود. همانطور که جان هایدر نویسنده ی کتاب پرفروش «راه و روش رهبری» می نویسد :
رهبری خردمندانه خدمت گزاری است، نه خودخواهی. کوشش در اولویت قرار دادن رفاه همگانی به عوض توجه به رفاه شخصی خودش موجب میشود دایره ی رهبری او وسیع تر و رهبری اش طولانی تر شود.
تناقض اینجاست که با از خود گذشتگی، رهبر خود اش را نیرومند تر می کند.
از دلایل متعدد برای این سیستم ناخوشایند می توان به سیستم رقابتی ما به تهاجم عریان و آشکار پاداش میدهد اشاره کرد ، یا درک ناقص جامعه ی مصرف گرای ما از ماهیت زندگی وقتی جامعه ی مصرف گرای ما موفقیت را معادل انباشت ثروت مادی میداند.
دلم برای مدیرانی که با تأسف می گویند ایجاد انگیزه در کارگران غیرممکن است و در گام اول از مشوقها و تنبیهات استفاده می کنند می سوزد. اگر در مورد حیوانات و آزمایشگاه های رفتارشناسی صحبت کنیم، این نوع انگیزش احتمالا خوب است. اما اعمال آن به انسان بی معنی است.
اگر مدیر شدید، کار شما این است که بفهمید چه چیزی انگیزه را از کارکنان شما می گیرد و چگونه میتوان از شر این عوامل خلاص شد. این موشکافی لغوی نیست. بلکه یک رویکرد کاملا متفاوت فلسفی است و اثراتی درخشان و قابل توجه دارد. .
